جدال میان فلسطین و اسرائیل را گاهی جدال دینیِ باستانی و لاینحلی توصیف میکنند که با چرخه دائمی خشونت و انتقام به آن دامن زده میشود. گاهی اوقات نیز بهعنوان نبرد میان داوود و جالوت توصیف میشود که در آن اسرائیلِ «ضعیف» میکوشد تا از میان دریایی از عربهای تروریست جان سالم بهدر ببرد.
با اینهمه سرچشمههای جدال اسرائیل-فلسطین به گذشتهی از یاد رفتهای بازنمیگردد. این جدال با استعمار صهیونیستها در سدهی گذشته و بیرون راندن انبوه فلسطینیان آغاز شد. همان زمانیکه دولت اسرائیل در سال 1948 شکل گرفت. این یک جدال بر سر دین نیست، بلکه جدالی است بر سر زمین.
اسرائیل ضعیف نیست. به سهم خودش یک قدرت امپریالیستی است: نیروی هوایی این کشور یکچهارم نیروی هوایی ایالات متحده است؛ در مجموع نیروهای نظامی غیرهستهای اسرائیل مطابق با آمار مؤسسه تحقیقاتی Global Firepower یازدهمین نیروی نظامی کل جهان تخمین زده میشود.
علاوه بر این نیروی نظامی غیرهستهایِ بهشدت قوی، اسرائیل یکی از نُه کشوری است که به سلاحهای هستهای مسلح است. تخمین زده میشود که انبارهای [سلاحهای هستهای اسرائیل] بیش از 100 بمب دارد.
رابطه ایالات متحده و اسرائیل
رابطه اسرائیل با بزرگترین نیروی امپریالیستی را روزنامهی اسرائیلی هاآرتص در سال 1951 بدینترتیب شرح داد:
«تقویت اسرائیل به نیروهای غربی کمک میکند تا توازن و ثبات را در خاورمیانه حفظ کنند. اسرائیل به پاسدار [منطقه] تبدیلشده است. باکی نیست اسرائیل سیاستی تهاجمی را در قبال دولتهای عربی در پیش بگیرد، آنهم هنگامیکه این کار صریحاً با خواستههای ایالات متحده و بریتانیا در تضاد باشد. اما اگر به هر دلیلی قدرتهای غربی باید گاهی اوقات ترجیح دهند که چشمانشان را ببندند، اسرائیل میتواند متکی باشد به تنبیهکردن یک یا چند دولت همسایه که بیادبیشان نسبت به غرب بیش از حد مجاز شده است.»
اسرائیل در قبال ایفای نقش بازیگر خشنِ غرب در منطقه، کمکهای نظامی اساسیای دریافت کرده است – بهطور معمول سالانه 3 میلیارد دلار از دولت ایالات متحده – و به تکنولوژی نظامی و پشتیبانی سیاسی و دیپلماتیک دست پیدا کرده است. اسرائیل جالوت است نه داوود. تنها دو دولت دیگر در منطقه نیروی نظامی مشابه اسرائیل دارند: ترکیه و مصر، که البته هیچکدام سلاح اتمی ندارند.
تاریخ فلسطین
برای بیش از هزار سال پیش از شکلگیری دولت اسرائیلی، فلسطین محل سکونت اکثریت مسلمان و اقلیت یهودی بود که در کنار هم با صلح و آرامش میزیستند. هنگامیکه جنگهای صلیبی در سال 1099 مسیحیان مهاجم را به اورشلیم کشاند، یهودیان و مسلمانان در دفاع از شهر در کنار هم جنگیدند و در کنار هم کشته شدند.
بهعلت محبوبیت صهیونیسم (ایدئولوژی سیاسیای که مدعیست یهودیان و غیریهودیان نمیتوانند در کنار یکدیگر در صلح زندگی کنند، و به همین خاطر یهودیان نیاز دارند کشور خودشان را بنیان گذارند)، سدهی بیستم شاهد افزایش مهاجرت یهودیان به فلسطین بود. لرد آرتور بالفور، سیاستمدار یهودستیز و بدنام بریتانیایی، قضیهی صهیونیستها را فرصتی میدید تا یهودیان را مجبور به ترک انگلیس کرده و آنان را بهعنوان استعمارگران امپراطوری بریتانیا [در منطقه] بهکار گیرد. در سال 1917 اعلامیهی بالفور منتشر شد که در آن به پروژه صهیونیستی درجهای از پشتیبانی بریتانیایی اعطا شده بود.
نقشهی تجزیهی سازمان ملل (که مربوط است به سال 1947) در خلعید فلسطینیان نقطهی عطفی بود. فلسطینِ تاریخی به دو دولت تقسیم شد – دولتی فلسطینی که 43 درصد زمین را در تصاحب داشت، و دولتی اسرائیلی با 56 درصد مالکیت و اورشلیم بهعنوان سرمایه مشترک. پیش از تجزیه، صاحبان یهودی زمین در فلسطین چیزی در حدود 6 درصد بودند، و جمعیت یهود حدود 30 درصد تخمین زده میشد.
سرقت زمین در مقیاس وسیع توسط صهیونیستها به شورش و جنگ منتهی شد. شبهنظامیان صهیونیست با هدف ترساندن فلسطینیان و فراریدادن آنان کشتارهایی دستهجمعی را مرتکب شدند.
در 9 آوریل 1948 اعضای Irgun، نیروی شبهنظامی و تروریستیِ صهیونیست، روستای دیر یاسین را به خاکوخون کشیدند. در پایان این حمله ژاک دراینر ناظر صلیب سرخ بینالملل اظهار داشت:
«اتاق اول تاریک بود، همه چیز بههم ریخته بود، اما کسی آنجا نبود. در اتاق دوم، در میان اثاثیهای دربوداغانشده و همهجور آتوآشغال چند تنِ سرد یافتم. پاکسازی این قسمت با تیربار و سپس نارنجکهای دستی صورت گرفته بود و با چاقو نیز پایان پذیرفته بود. هر کسی میتوانست این را ببیند [و بفهمد]. در اتاق بعدی نیز وضع به همین منوال بود، اما هنگام خارجشدن از آنجا صدایی شبیه به آهوناله شنیدم. همهجا را گشتم، تمام جنازهها را این سو و آن سو کردم، و سرانجام یک پای کوچک یافتم که هنوز گرم بود. دختر کوچکِ حدوداً ده سالهای بود که نارنجک دستی تکهتکهاش کرده بود، اما هنوز زنده مانده بود؛ همهجا همان منظرهی وحشتناک بود... 400 نفر در این روستا بودند، حدود پنجاه نفر گریخته بودند. آنچنان که من مشاهده میکردم، باقیماندگان در عین بیرحمی قتلعام شده بودند، چرا که این گروه بهنحو تحسینبرانگیزی با نظموترتیب بود و مطابق با فرمانهای دادهشده عمل کرده بود».
این موج ترور و پاکسازی قومی فلسطینیان را النکبه – فاجعه [یا مصیبت] – میخوانند. در اسرائیل اما بهعنوان روز استقلال جشن گرفته میشود. برای بیش از 60 سال، فلسطینیها بهلحاظ قومی پاکسازی شدند و فرزندانشان قادر به بازگشت نبودند.
اسرائیل، از زمان بنیانگذاریاش، توسعهطلبی خشن بوده است. در سال 1967، در مدت شش روز، اسرائیل با اشغال نوار غزه و کرانهی باختری و نیز بخشهایی از سوریه و مصر آنچه را که از فلسطین باقی مانده بود تصرف کرد. این جنگ شش روزه به ایالات متحده اثبات کرد که اسرائیل میتواند به همپیمانی قوی تبدیل شود. با از دست رفتن ایران بهعنوان همپیمان [منطقهای] پس از انقلاب 1979 دولت صهیونیستی جای خودش را بهعنوان همپیمان کلیدی آمریکا در منطقه مستحکم کرد.
راهحل واقعی چه شکلی خواهد بود؟
بسیاری در دفاع از بازگشت به مرزهای پیش از 1967 و شکلگیری یک دولت فلسطینی در کنار دولت اسرائیلیِ موجود استدلال کردهاند. این راهحل برای تبعیدشدگان دوران النکبه هیچچیزی در بر ندارد. وقایع امروز نشانگر آن است که چنین دولت فلسطینیای با وجود همسایهای نیرومند، تا دندان مسلحشده و توسعهطلب همواره ناامن باقی خواهد ماند. تنها راهحل عادلانه در فلسطین داشتن دولتی دموکراتیک است که حقوقی برابر به عربها و یهودیان، و همچنین حق بازگشت فلسطینیان آواره به سرزمینشان را اعطا کند. دستیابی به این «راهحل یک دولتی» نیازمند خلع سلاح دولت آپارتاید اسرائیل است و متوقفساختن نیروی امپریالیسم ایالات متحده در منطقه. این کار کوچکی نیست. اما تنها طریقیست که بهواسطه آن عدالت میتواند پا بگیرد.
منبع: http://redflag.org.au/article/understanding-israeli-apartheid