از دولت تا ایل

اتین کاپو/ مترجم: منصور تیفوری

دریافت فایل مقاله

 سه روز گذشت. رسانه‌ جنبه‌ای مرکزی و اساسی از وضعیت پساکودتا را دست کم گرفته‌اند. منظور دخالت احتمالی فتح الله گلنِ داعی در تلاش نافرجام کودتا نیست؛ خدعه‌ی نخست وزیر هم منظور نیست، که گمان می‌رود تحریک و تهییج عمده‌ای را به منظور تقویت قدرتش سازماندهی کرده باشد. در نهایت، همه‌ی این‌ها خنده‌دار و چیزهای هستند که بسیاری از طرف‌های بحث من در فیس بوک آن را می‌گویند و ابراز می‌کنند. در این میان، نکته‌ی مهم واقعاً چیست؟

در شبِ روز شانزدهم، دقیقاً پس از فراخوان رئیس برای ریختن به خیابان‌ها در حمایت از وی، با دیدن فیلم‌هایی که در شبکه‌ها منتشر می‌شد، به نظرم آمد که دوباره همان دارودسته‌هایی را می‌بینم که روز سوم ماه جولای 1993به خیابان‌های شهر سیواس ریختند. دسته‌هایی از ناسیونالیست-اسلامیست‌ها که فریاد می‌زدند «بمیرد!»  و منظورشان علوی‌هایی بود که برای جشن شاعر «پیر سلطان ابدال» به شهر آمده بودند، و هدف خاص‌تر آن‌ها عزیز نسینِ نویسنده بود، که چند ساعت قبل، نترسیده و در ملاعام و جلوی دوربین‌های شبکه‌ی تلویزیونی فاشیست TGRT  خود را آته‌ایست اعلام کرده بود. این دارودسته هتلی را که شرکت‌کنندگان فستیوال مذکور در آن اقامت داشتند به آتش کشید. 37 نفر مردند.

با بازگشت به این واقعه، قصد دارم بگویم که دارودسته‌ای که بامداد روز شانزدهم جولای خیابان‌های شهرهای ترکیه را تسخیر کرد، متشکل از کسانی است که هیچ ترسی ندارند و نخواهند داشت از این‌که ساختمانی را که  گبر (gavur) ها در آن ساکن‌اند به آتش بکشند؛ بگویم که این دارودسته کسانی را برای قلع‌و‌قمع خواهد یافت، قلع‌و‌قمع شبانه‌ی تمام خانواده‌ها، درست مانند آنچه در ماه دسامبر 1978 در مرعش اتفاق افتاد؛ بگویم که این جمعیت‌ها، اگر حتی ضمنی هم تشجیع شوند، می‌توانند به شیوه‌ای بی‌رحمانه چپاول، غارت، کتک‌کاری و تعدی مرتکب شوند، آن‌هم در سطح تمامی محلات، چنان‌که در پوگروم روم‌های Rum  استانبول در سپتامبر 1955 دیده شد (که اخیراً آننا تئودوریدس در رساله‌ی دکتری بسیار خوبش آن را تحلیل کرده است). در اینجا با زنجیره‌ای از وقایع مواجهیم، که فهرست کامل آن طولانی خواهد بود و حداقل به سال 1915 برمی‌گردد. آری این مردمان قادر به انجام بدترین هستند، حتی بدتر از اغلب «بزرگترها»یشان در 1915، 1955، 1978، 1993، که بدون تعقیب و کیفر قانونی مانده‌اند.

ادبیات کارشناسی درباره‌ی ترکیه، تا همین اواخر، به گونه‌ای عجیب در باره‌ی این تداوم لال بوده است. در اینجا حتی بحث بر سر ژینوسایدها هم نیست... اما چند رساله‌ی دکتری، چند کار تحقیقی جدی به زبان فرانسه درباره‌ی این وقایع، که داغ‌شان بر حافظه‌ی مردم ترکیه مانده است، موجود هستند- بر حافظه‌ی تمامی کسانی که از دارودسته‌های ملی- اسلام‌گرا در وحشت‌اند، از جمله علوی‌ها، دمکرات‌ها، کردها؟ در بررسی اسناد کشتار سیواس، شهادت برادر یکی از قربانیان را یافتم که سال 2008 با او مصاحبه شده بود. این بازمانده مفهوم ویژه‌ای از دولت در ترکیه به دست داد. در تمام دنیا اصل تداوم دولت، علی‌رغم هر تغییری در حکومت و حتی رژیم، مورد قبول قرار گرفته است. این اصل خود را در حوزه‌ی قضایی اعمال می‌کند، اما در ترکیه این اصل در حوزه‌ی خشونت ارتکابی به‌نام ارزش‌های مقبولِ دولت امتداد می‌یابد. او کاملاً درست می‌گوید.

تاریخ ترکیه‌ی معاصر ناقص است. عادت بر این است که در روایات تاریخی کارکردهای رژیم، احزاب، حکومت‌ها، کودتاها پی گرفته شود، زیرا در ترکیه این‌ها هستند که رژیم‌های سیاسی را تعیین می‌کنند.

اما اگر سلسله‌ی وقایع تروماتیک را در نظر بگیریم، نتیجه حیرت‌آور است و تروماها در بطن حکومت‌های بسیار متفاوت رو می‌آیند: ترک‌های جوان (1915)، کمالیسم ( ادامه‌ی کشتار کردها میان سال‌های 1919 و 1938)، حزب دموکرات و ضد-کمالیست مندرس (1955) و نیز رژیم نظامی کمالیست که به سیاست اخراج ارتودوکس‌ها دست زد ( 1965)، حکومت چپ کمالیست بولنت اجویت ( 1978)، ائتلاف کمالیست-راستگرای تانسوا چیلر و اینونو (1993). در نسبت با سیاست سرکوبگرانه علیه جنبش‌های کردها، این سیاست علی‌رغم تغییرات در حکومت‌ها و اکثریت‌ها، علی‌رغم کودتاها و ... ادامه یافته است. آنچه اردوغان در جنوب شرقی کشور انجام می‌دهد، با آنچه آتاترک و جانشینانش اجازه‌ی انجام آن را می‌دادند یا مرتکب می‌شدند، تفاوتی ندارد. در این میان اگرچه اهداف به ظاهر متنوع هستند ( ارامنه، کولیان ارتدکس، علوی‌ها، کردها، حتی از کشتار یهودیان در 1934 در تراس هم اگر چشم بپوشیم) اما چیزی این سیبل‌ها را به هم پیوند می‌دهد.

این امر بازیگری اساسی را در حیات سیاسی ترکیه نشان می‌دهد، جمعیت فاناتیک شده، که از بامداد 16 جولای 2016 شاهد حضورش هستیم. اخبار هشدار دهنده بسیاراند. چنین پیداست که زدن گردن حداقل یک سرباز در صبح‌گاه 16 جولای روی یکی از پل‌های بسفر واقعیتی مسلم باشد. سایت kedstan.net  عکس‌هایی از لینچ کردن منتشر کرده است. در این عکس‌ها طرفداران اردوغان را می‌بینیم که با کمربندهای خود مشغول شلاق زدن سربازان ساده‌ای هستند که از بخت بد به ماجرا وارد شده‌اند. سایت خبری sendika.org  ، که اغلب از طرف قدرت سانسور می‌شود، لیستی ناتمام از خشونت‌ها و حملات انجام شده در سطح تمام کشور در همان 16 جولای که «جشن دموکراسی» خوانده شد، منتشر کرده است: خشونت علیه پناهندگان سوری در آنکارا؛ علیه مغازه‌های فروش مشروبات الکلی در کادیکوی و مودا ( استانبول)؛ علیه علوی‌ها در دفنه ( استانبول) و در ملاطیه؛ دسته‌های ارعاب در محلات مختلف آنکارا، به‌ویژه محله‌ی علوی‌نشین شاهین‌تپه، همچنین در قاضی‌عثمان‌پاشا، محله‌ی بزرگ علوی‌نشین استانبول.

در رسانه‌های ( چاپی یا الکترونیک) ترجیح این بود که واقعه را با عکس‌های باشکوهی نشان دهند که در آن‌ها جمعیت از تانک‌های نظامیان بالا می‌رود، یا روی یادبود تقسیم در حال تکان دادن پرچم‌ها. همه نیز با عطف به کلیشه‌های دموکراتیک: دوچرخه‌سواری که در پکن تانکی را متوقف می‌کند، جمعیت جوان بر روی یادبود میدان ریپوبلیک در پاریس یا مکان‌های دیگر یادبود جنبش برآشفتگان؛ چراکه نه، آزادی در افق راه مردم؟ حتی عکس‌هایی دیدم که در آن‌ها از پیروزی ایو-جیما [جزیره‌ای در ژاپن و میدان جنگ میان نیروهای آمریکایی و ژاپنی در سال 1945] تقلید شده بود... چنین بازنمایی‌هایی منتهی به این نتیجه که جمعیت از دموکراسی دفاع می‌کند: در آن روز، موتورهای جستجو جز تصاویر مسرت‌بخش چیز دیگری به دست نمی‌دهند.

 اهداف جمعیت کم کم واضحتر می‌شوند. این حکایت جمعیتی مذکر است. انگار که زنان، بر حسب سرشت‌شان، هیچ علاقه‌ای به دفاع از «دموکراسی» نداشته باشند. مگر یکی از مدیران باشگاه ترابزون سپور همان شب در تویت خویش ننوشته بود که: «اموال و زنان کودتاچیان، این حرام زاده‌های تخم  گبر، از این پس غنیمت ملت هستند!» دو امر واضح است: برای اینان زنان غنیمت هستند، و کسانی که با اردوغان مقابله می‌کنند «حرام زاده‌های کافر» . از میان جمعیت فریاد زده می‌شد «مرگ بر آمریکایی‌ها!». جمعیت دشمن همیشگی‌اش را نیز بدین نحو ترسیم می‌کند، گبر به مفهوم عام. هر رقیبی حسب استدلالی کارا کافر است: ترکیه مسلمان است، پس دشمن ترکیه نمی‌تواند مسلمان باشد . اصطلاح اول دیرزمانی است که در خودآگاه و ناخودآگاه جمعی وارد شده است، باب میل کسانی که هنوز فکر می‌کنند ترکیه «تنها کشور مسلمان لاییک» است.

چگونه کشوری که تمامی جمعیت غیرمسلمان خویش را در فاصله‌ی سال‌های 1915 و 1947 نابود می‌کرد، می‌تواند لاییک باشد؟ ناسیونالیسم ترک، از ابتدایش، در پایان قرن 19 میلادی، همیشه اسلام را در تعریف خویش از ملت ترک گنجانده است. این امر ابداع اردوغان نیست. برنامه‌ی ضیاء گوکالپ ناسیونالیست، در سال 1918، بدین گونه صورت‌بندی شده بود: «تُرکاندن، اسلامیزه کردن، مردنیزه کردن». این نه اردوغان، بلکه نظامیان کودتاگر سپتامبر 1980 بودند که تدریس دینی را در مدارس عمومی اجباری و از تأسیس مدارس خصوصی دینی حمایت کردند، و تا جایی رفتند که در قانون اساسی مفهوم «فرهنگ ملی» را چون سنتزی از ارزش‌های اسلامی و فرهنگ استپ‌ها تعریف کنند. آن‌ها از طریق نهادهای فرهنگی که به همین منظور تأسیس شده بودند، از ظهور ایدئولوژی «سنتز ترک- اسلامی» حمایت کردند، ناسیونال-اسلامیسمی که می‌توان گفت با اردوغان به پیروزی رسیده است.

چیزی را به دقت مطالعه کرده‌ام: در کتاب‌های درسی تاریخ، از دهه‌ی 1970 به بعد، هر چیزی انجام می‌شود تا کودکان خود را با اسلام هویت‌یابی کنند و کشورشان را چون «ملتی مسلمان» بفهمند، یا بهتر بگوییم، همچون  «نیزه» و «بازوبند» اسلام. این ایده از نیم قرن پیش القا شده است. بدین گونه ادعای این‌که‌ «ترکیه مسلمان است!» در خلال یک تظاهرات، تنها به معنی اعلام یک امر بدیهی نیست، بلکه یک خواست است.

اما چه حاجت به خواست و مطالبه، در حالی‌که، چنان‌که بدون وقفه گفته می‌شود، «99% ترکیه مسلمان هستند»؟. آیا معنای ضمنی امحای  آنچه باقی مانده است؟ شاید، برای عده‌ای ( چنا‌ن‌که قتل گاه‌به‌گاه مسیحیان نشان می‌دهد). اما در واقع امر این تصدیق به مثابه‌ی مکانیسمی پیچیده‌تر عمل می‌کند. اگر رواست که «ملت ترک مسلمان است» این بدین مفهوم است که دشمن فرضی ملت ترک نمی‌تواند مسلمان باشد. استدلال به خوبی عمل می‌کند. کسی که آن را ترجیح می‌دهد، جمعیتی که آن را ترجیح می‌دهد، و نباید فراموش کرد، در وضعیت قهقرای ذهنی قرار دارد، چنان‌که گوستاو لوبون و فروید و اوگن انریکه توصیف می‌کنند. آشوبگر دیگر به تعقل دسترسی ندارد، و اگر گبر  به او نشان داده شود، خود را در تهاجمش مشروع خواهد دانست، زیرا گبر صرفاً می‌تواند دشمن باشد، نه چیزی دیگر؛ و دشمن چیزی جز گبر نمی‌تواند باشد. بدین‌گونه کلید فهم توییت ترابزون سپور این است: نظامیان کودتاچی، دشمنان «ملت» (ملتی که ضرورتاً اردوغان تجسد آن است) نمی‌توانند چیزی باشند جز «حرام زاده‌گان گبر». «حرام زاده»، زیرا  این تسمیه اجازه می‌دهد آمریکایی‌ها را هم جمع بست، یا فراتر از این استفاده از ارامنه‌ی مخمر برای تقویت نفرت علیه کودتاگران... یا کسانی دیگر.  «تخم ارامنه» (Ermeni dolu) در واقع در ترکیه فحش است. و یکی از وزرای داخله، مرال اکسنر، آن را برای توصیف رهبر پ ک ک، عبدالله اوجالان، در مارس 1997 به کار برده بود. چنین توصیفی فراخوانی است به تعقیب به‌نام جامعه:  مورد فحش را بیرون از ملت و بیرون از اسلام قرار می‌دهد، به تسمیه‌ی گبر روایی می‌بخشد. 

بر حسب همین منطق، یکی از نظریه‌پردازان «سنتز ترک-اسلامی»، احمد ارواسی ( وفات سال 1988)، کردها را چنین داوری کرد: «جدایی‌طلبانی که می‌خواهند  دولت ترکیه را ساقط کنند و ملت ترک را تقسیم نمایند، تنها به ترکیت خیانت نکرده‌اند، بلکه به اسلام خیانت کرده‌اند».     

  به همین روال، تأیید این که «ترکیه مسلمان است»، فارغ از «صرف» درخواست امحای بازمانده‌ی یک درصدی، کسانی را آماج قرار می‌دهد که طرد شده‌اند: کردها، علوی‌ها ( که از طرف سنیها کافر قلمداد می‌شوند)... و تمامی کسانی که به اندازه‌ی کافی ناسیونالیست نیستند؛ کسانی که هوادار سرسخت اردوغان نیستند، بخشی از آن‌ها هستند، زیرا اردوغان خود ملت است، ترکیه است. آتاترک چنین نقشی ایفا کرد، تا زمانی متأخر. و حتی اگر اردوغان همچون دشمن کمالیسم سنجیده شده است، در واقع او ادامه دهنده‌ی آتاترک است، و در این معنی از همان قماش و پیرو اوست و همان شیوه‌ی تفکر دوگانه را اجرا می‌کند.

 

بدین سبب نباید متعجب شد اگر این روزها هجمه برای حمایت از اردوغان رنگ‌های ترکیه را به خود بگیرد، که پرچم‌ها هیچگاه درخیابان‌ها چنین زیاد نبوده باشد، که تظاهرات کنندگان آن را بپوشند... این رفتاری قدیمی است از طریق آن خواسته‌ای مقدس می‌شود. جمعیت 16 جولای خود را مشروع می‌داند، مشروعیتی برخاسته از یک ایدئولوژی عمیقاً ریشه دوانده (نه تنها از زمان رسیدن اردوغان به قدرت)؛ این جمعیت خود را بخشی از مکانیسمی حس می‌کند که یک قرن است در کار است، سیاستی که با کشتار عمل می‌کند، همان فرایند ملت سازی در ترکیه. این جمعیت، از سویی دیگر، تشویق و مصمم نیز می‌شود هنگامی که می‌بیند ( خوب به این امر آگاه است) که عاملان کشتارهای قبلی به ندرت تعت تعقیب قرارگرفته‌اند، به استثنای مورد سیواس.

این جمعیت خود را در کنش اسلامگرایانه‌اش و ادعای شریعت مشروع می‌داند، زیرا اینان باور دارند که تنها یک شکل از مسلمان بودن ممکن است. و مادامی که کشور، چنان که گفته می‌شود، 99% مسلمان است، منطقی است که توسط شریعت اداره شود. این استدلالی است که از قبل هنگام کمپین انتخاباتی حزب رفا در دسامبر 1995 به میان کشیده شد و بعداً، برای این‌که مثال دیگری نیز آورده باشیم، توسط مدافعین اردوغان هنگام محاکمه‌اش در سال 1998.

تمامی این‌ها نگران کننده‌تر، و به نظر من، مهم‌تر است از دانستن این که آیا فتح الله گلن پشت کودتا بود یا نه. این‌ها مهمترند، زیرا چگونه می‌توان به عقب برگشت، چه می‌توان کرد با روند آموزشی که از 50 سال قبل در کارست و به‌گونه‌ای تاثیرش جدی بود است، با نظامی آموزشی که به ذهن بخش اعظم جمعیت شکل داده است- از طریق القای ناسیونالیسمی دینی و نژادی که از طرف اکثریت مردم همچون بخشی طبیعی از سرشت امور دیده می‌شود؟

آیا ممکن است که فرمول اوگین انریکه، که عنوان اثری از اوست (1983)، در ترکیه برعکس شود و بدین شکل بازنوشته شود : از دولت تا ایل؟

 

در ذیل، خواندن این نظر BDM  را نیزی که در نت به تاریخ 17 جولای منتشر شده، پیشنهاد می‌کنم:

     «من نه طرفدار کودتام و نه هوادار اردوغان، انداختن دولت یا بالابردنش برایم اهمیتی ندارد، نتایج واضح‌اند، کاملاً واقعی. آنچه در ترکیه رخ داد به ما نشان می‌دهد که عده‌ای از مردم تا چه حد قادر به خشونت بی‌مرز هستند. به بهانه‌ی دفاع از شبه دموکراسی سلطان اردوغان، شهروندان سربازان جوان را تا حد مرگ زدند، سربازانی که حتی درکی از وضعیتی نداشتند که در آن قرار گرفته بودند. به این نکته نیز دقت کنیم که در ترکیه تنها ثروتمندان، یعنی کسانی که قادرند خدمت سربازی را در ازای پول بخرند، از رفتن به سربازی معاف هستند. فرزندان فقرا انتخابی به جز رفتن به نشانه‌گیری ندارند. وضعیت به هر شکلی که باشد، در کشوری قانون‌مدار، هر کسی نمی‌تواند قانون و عدالت خاص خود را پیاده کند، چنان‌که این دسته‌های دیوانه سربازان را بی‌رحمانه کتک‌کاری می‌کردند. بر عکس، تصفیه، درخواست حساب باید در مقابل مقام قضاییِ متخصصِ این امر انجام شود. اما این مدافعان خودخوانده‌ی «دموکراسی»، چنان اردوغان دوست دارند آنها را خطاب کند، انگار اهمیتی به این امر نمی‌دهند. با این حال، بخش عمده‌ای از نظام تحت سیطره‌ی آن‌ها و باب میل آن‌ها عمل می‌کند. برای اشاره به این امر که چنین خشونتی تا چه حدی رایگان و بدون بازخواست است.» 

«سقوط یا بالابردن دولت، اصلاً مهم نیست، نتایج واضح‌اند، کاملاً واقعی. فرصتی خوب برای ادامه و تشدید دستگیری و تعقیب دشمنان. تعقیب تمامی آنانی که نعل‌به‌نعل در قالب شهروند متوسط ترکِ آک پارتی قرار نمی‌گیرند، تعقیب و شکار تفاوت. علوی‌ها، کردها، زنان، دگرباشان، چپ‌ها، لائیک‌ها، بسیارند کسانی که از قبل تحت این سلسله مراتب قرارگرفته‌اند. ارعاب در محلات شروع شده است. تندروان مذهبی، که قسمتی عمده از رای‌دهندگان به اردوغان را تشکیل می‌دهند، برای دفاع از «دمکراسی» در خیابان‌ها «تظاهرات» می‌کنند، در حالی که زنان به خاطر نوشیدن در تراس‌ها مورد خشونت قرار می‌گیرند، در حالی که اردوغان هنوز سرگرم زندانی کردن روزنامه‌نگاران، دانشگاهیان، حقوقدانان و وکلا است، در حالی که به جنگ کثیفش در کردستان و کشتن مدنی‌ها ادامه می‌دهد، در حالی‌که، در حالی‌که، در حالی‌که می‌توان فهرستی طولانی از اموری که همگی در مقوله‌ی رفتارهای راسیستی، سکسیستی، تبعیض‌گرانه، نقض حقوق و آزادی‌های فردی قرار می‌گیردند به دست داد، در عجبم که هر روز بیش از پیش می‌بینم که کسانی از نظام دفاع می‌کنند. و قدرت اردودو از همین جا نشات می‌گیرد، که علی‌رغم اعمال وحشتناکش، رای‌دهندگانش هزار و یک توجیه و دلیل برایش می‌تراشند، تفاسیری گاهاً من درآوردی و غیرمنطقی، برای توجیه امر غیرقابل توجیه. خوب او در نظر دارد که مجازات مرگ را دوباره احیا کند، جرأت می‌کنید توجیهی بیاورید؟ مرحله‌ی بعدی، شریعت است. به زودی، به زودی.»

***

 منبع : http://www.susam-sokak.fr/2016/07/de-l-etat-a-la-horde.html

این متن در تاریخ 18 جولای، یعنی سه روز بعد از کودتا نوشته شده است. اسناد و عکس‌های مورد اشاره در پایگاه اصلی متن به زبان ترکی و فرانسه موجود هستند. می‌ماند «گبر». این کلمه چنان‌که پیداست و حسب تلفظ آن توسط دولت‌مداران در شکل «گاور، gavur» از زبان کردی وارد شده است، که در زبان کردی تحقیرآمیز نبوده و اسمی است برای نامیدن طرفداران آیین زرتشتی. جالب این‌‌که می‌بینیم این واژه اکنون علیه کردها به کار برده می‌شود.

 

نقل مطالب با ذکر نشانی سایت مجاز است.