[1] در نسخهی رادیویی به جای «قلمرو محصور»، «واتیکان روشنفکران» آمده است.
[2] کنایه به واژهسازیها و بحثهای ریشهشناختی هایدگر در تفسیرهای پسین او از فلسفهی پیشاسقراطی. تعبیر «موجودات راسخ» آدورنو به مفهوم «عزم راسخ» در هایدگر اشاره دارد که در قطعات 60 و 62 از هستی و زمان (1926) آمده است.
[3] کنایه به حکم مشهور هگل مبنی بر این که «هرآنچه عقلانی است واقعی است، و هرآنچه واقعی است عقلانی است». این جمله در پیشگفتار عناصر فلسفهی حق آمده است.
[4] نسخهی رادیویی و نخستین نسخهی منتشرشده در اینجا صریحتر هستند: «دربرابر آن ناگفتنی که رخ داد و به همان سادگی میتواند باز رخ دهد...»
[5] «چرخش» هایدگر معمولاً از وجود انسانی (Dasein) به خود هستی (Sein) تعبیر میشود.
[6] Rudolf Carnap, ‘Überwindung der Metaphysik durch logische Analyse der Sprache,’ Erkenntnis 2 (1931): 219-241.
[7] آدورنو نخستین گزاره از رسالهی منطقی-فلسفی ویتگنشتاین را بارها به طور غیرمستقیم نقل میکند.
[8] به پیشگفتار پدیدارشناسی روح هگل نگاه کنید.
[9] Walter Bröcker, Dialektik-Positivismus-Mythologie (Frankfurt: Vittorio Klostermann, 1958).
[10] آدورنو در اینجا به «کلبه»ی هایدگر در جنگل سیاه اشارهای طعنآمیز میکند. او از اصطلاحی قرون وسطایی استفاده میکند که از جمله در عنوان طراحی دورر از سنجروم و نیز «قفس آهنی» مدرنیته در اثر مشهور ماکس وبر (اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری) آمده است.
[11] یک اصطلاح کانتی: das Mannigfaltige
[12] «یک چیز» (‘Etwas’) جایی است در معرفتشناسی کانتی که از تفکیک میان جهان معقول ابژهها در خودشان (نومنا) و جهان محسوس پدیدارها (فنومنا) برمیآید.
[13] Günther Anders, ‘On the Pseudo-Concreteness of Heidegger’s Philosophy,’ in Philosophy and Phenomenological Research, vol. 8 (1947/48).
[14] Cf. Immanuel Kant, Critique of Practical Reason, trans. Lewis White Beck, 3d ed. (New York: Macmillan, 1993), 53 (A. A. 5:51).
[15] اشارهی آدورنو به «درگیرشدن» کنایهای است به قطعهای از دایرهالمعارف هگل: «اصل تجربه حاوی این تعیّن بینهایت مهم است که، برای اینکه یک محتوا پذیرفته شود و حقیقی پنداشته شود، انسان باید خودش فعّالانه با آن درگیر باشد، به بیان دقیقتر، او باید چنین محتوایی را با یقین خویشتن خویش یکی و در یگانگی بیابد. او باید با آن درگیر باشد، خواه فقط با حواس بیرونیاش، یا با روح عمیقترش، یا با آگاهی ذاتیاش از خویشتن.»
[16] نسخهی رادیویی و نسخهی منتشرشدهی نخستین در اینجا ادامه مییابند: «دانشجویان این را برای خودشان تجربه میکنند وقتی با این امید ناخودآگاه به دانشگاه میآیند که چشمانشان باز خواهند شد، و درعوض با روششناسیهایی مواجه میشوند که دغدغههای کنونی آنها را نادیده میگیرند و آنها را به حدوث بینشهای بدنام حواله میدهند و در واقع کنجکاوی آغازین دانشجویان را از آنان میگیرند و آن را به ورّاجی دربارهی جهانبینیها تنزّل میدهند.»
[17] حکم مشهور هوسرل که زیربنای روش پدیدهشناسانهی او را شکل میدهد.
[18] «این بیانی است از غیرعملیبودن تصوّر ایدئالیستی بهمحض اینکه به انسجام کامل میرسد. آنچه درخور سوژه نیست به شکلی فانتاسماگوریکال بهسان انعکاس در پدیدهشناسی استعلایی ظاهر میشود، هرچند خودش رویای مستقیماً خارجشدن از فانتاسماگوریا را در بازتاب آنچه خودش را چنان که هست میدهد دارد. این در مورد تعریف بنیامین از سبک جوانان نیز راست است، بهمنزلهی رویایی که در آن رویابین رویای ازخواببرخاستن را میبیند.» (تئودور آدورنو، علیه معرفتشناسی، 138)
[19] اصطلاح ‘Wesenschau’ در بسترهای گوناگون به «شهود ذاتی»، «شهود ذوات» و «شهود عیان» ترجمه شده است و به تقلیل پدیدهشناسانهی هوسرل اشاره دارد، بهمنزلهی روش شهود شکلهای آگاهی که زیربنای شناخت ادراکی را تشکیل میدهند.
[20] نسخهی رادیویی و منتشرشدهی نخست از این جمله: «تز مارکس علیه فوئرباخ، که فیلسوفان تاکنون تنها جهان را به شیوههای گوناگون تفسیر کردهاند حالآنکه مسأله تغییردادن جهان است، پیشاپیش پایان فلسفه را پیشبینی میکند.»
[21] دیامات (Diamat) کوتهنوشت ماتریالیسم دیالکتیکی است که در کشورهای سوسیالیستی رایج بوده است.
[22] آدورنو با «آگاهی نیازها» قطعهای ناموجود از هگل را بارها در بحثاش از نقش هنر مدرن نقل میکند. زیرا نسخهی مورد استفادهی او از زیباییشناسی هگل متن هگل را اشتباه تفسیر میکند. هگل از این واقعیت سخن میگوید که آگاهی ضروری است (بیشتر در آموزش هنر شعر تا در هنر موسیقی) حالآنکه آدورنو او را اینطور میفهمد که هنر در کل مادامی وجود دارد که با «آگاهی نیازها» همراه باشد.
[23] نسخهی رادیویی به صورت معترضه میآورد: «روح، آگاهی مردم دربارهی خودشان...»
[24] نسخهی رادیویی اندکی متفاوت است: «تنها تفکّری که تکانه به امر نامشروط را فراموش نمیکند بدون آنکه، با این حال، خودش را بهمنزلهی نامشروط فراکشد قادر است امر کلّاً مشروط را به نام خودش فرابخواند. این همانقدر با آگاهی شیءواره آشتیناپذیر است که اشتیاق افلاطونی زمانی بود. امّا آنچه وجود دارد این را هدفاش خواهد داشت که محض خاطر خودش وجود داشته باشد.»
[25] آدورنو در اینجا به تمام زمینهی معنایی واژهی آلمانی Schuld اشاره میکند: «اشتباه»، «تقصیر»، «گناه» و «بدهی».
[26] هگل، عناصر فلسفهی حق، «پیشگفتار»: «درک آنچه هست رسالت فلسفه است، زیرا آنچه هست عقل است. تا جایی که به فرد مربوط است، هر فرد در هر حال فرزند زمان خویش است؛ پس فلسفه، نیز، درک زمان خودش در افکار است.»
[27] کنایه به متن هایدگر در توضیح عدم پذیرش دومین پیشنهاد یک کرسی فلسفه در برلین از سوی او. آدورنو در یکی از درسگفتارهای مقدّماتی فلسفهی خود از این متن استفاده کرد تا فاشیسم پنهان هایدگر را آشکار سازد: در این اثر «میتوانید ببینید که چگونه امر فرضاً هستیشناسانهی ناب در متنهای خود هایدگر به ستایش از یک زندگی سادهی شهرستانی میغلتد، یعنی، به یک جور ایدئولوژی خاکوخون».
[28] نک. فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت.
[29] آدورنو با شباهت میان das Heile (امن و ایمن) و das Unheil (فاجعه) بازی میکند.
[30] احتمالاً اشارهای کنایی به انتشارات محافظهکار اشپرینگر است.
[31] Robert Drill, Aus der Philosophen-Ecke: Kritische Glossen zu den geistigen Strömungen unserer Zeit (Frankfurt, 1923).
دریل یک اقتصاددان ملّی بود که در جستوجوی یک «موضع» امن به نوکانتیسم روی آورد. این کتاب مجموعهای است گلوگشاد از قطعات پراکنده، مرورها، نظرات انتقادی درباب فلسفهی انسانی، اکسپرسیونیسم، اشپنگلر، «مسألهی زنان» و غیره، و همچنین ستایشهایی نمایشی از فیلسوفان و نظریهپردازان اجتماعی سنّت ایدئالیستی آلمان. «نقد» کانتی و روانکاوی (موضوعاتی که شاید در ابتدا توجّه آدورنو را به این کتاب جلب کرده بودند) بیشتر در قالب درخواستهایی به «عقل سلیم» به کار رفتهاند تا بهمنزلهی ابزارهای بحث.
[32] آدورنو در اینجا با شباهت میان Weisheit («حکمت») و Wohlweisheit بازی میکند، که کلمهی دوم اسم مصدری است ساختهی او از قید wohlweislich بهمعنای «محتاطانه» و به محافظهکاری محتاطانه اشاره دارد.
[33] فرشتهی آبی (Der Blaue Engel) نسخهی سینمایی یوزف فون اشترنبرگ (1930) از نوولای هاینریش مان پروفسور اونرات یا پایان یک جبّار (1905) است. آدورنو در دو قطعه از کتاب یادداشتهایی بر ادبیات به جدلی علیه انتشار دوبارهی این رمان با عنوان تغییریافتهی فرشتهی آبی میپردازد.
ترجمهای از:
Theodor W. Adorno, Critical Models: Interventions and Catchwords, trans. by Henry W. Pickford, Columbia Universi-17.ty Press , pp. 5