انجمن روان‌کاوی نظری در یوگسلاوی

مصاحبۀ اریک لوران با اسلاوی ژیژک، ترجمه: کسری بردبار مقدم

دریافت فایل مقاله

 

 

 

اریک لوران: ویژگی منحصر به فرد گروه شما چیست؟

اسلاوی ژیژک: زمینۀ کاری ما تا به امروز بازخوانی لاکانی متون فلسفی برجسته بوده است، بیشتر هم متون گذشته تا معاصر. از این منظر، ما تأثیر زیادی در فضای دانشگاهی گذاشته‌ایم. تمام متخصصان برجسته در فلسفۀ هگل، کهن و تحلیلی آشکارا لاکانی هستند. چنانچه این در باب تحلیل‌گران سیاسی نیز صدق می‌کند. چرا؟ چون که خودگردانی [l’autogestion] با یک تحلیل سیاسی صراحتاً لاکانی کنار می‌آید، که بسیار دقیق‌تر و پارادوکسیکال‌تر از نظریۀ سوسیالیسم واقعاً موجود [la théorie du socialism réel] است.[A] شخص با رهیافت لاکانی می‌تواند ثمره حاصل کند. تاًثیر ما در زمینۀ وسیع‌تر ادبی نیز قابل توجه است. علاوه بر این، نظریۀ سینما در اسلوونی توسط چهار نفر ارائه می‌شود که، به بیان ساده، لاکانی هستند. بنابراین ما کاملاً دست بالا را داریم.

لوران: وقتی از «لاکانی‌ها» صحبت می‌کنید، منظور شما افرادی است که لاکان را خوانش کرده‌اند؟

ژیژک: البته، حلقۀ ارتباطی آنها با فرانسه را افرادی شکل می‌دهند که مرجع بنیادین‌شان لاکان است، به عنوان مثال، پاسکال بونیتزر[1] یا مایکل شیون[2] در سینما. اما آنها کارشان را طوری تفسیر می‌کنند که حتی از خود بونیتزر یا شیون هم لاکانی‌تر است. موضع غالبی که لحظه‌ای پیش بدان اشاره کردم، وضعیت شایان توجهی را به بار می‌آورد: برای مثال، لاکانیسم درگیر یک‌سری مبارزات عمومی، در خصوص اصلاحات اجتماعی یا انتخابات شد. ما، به همراه دیگران، به لطف تفسیر لاکانی کلود لوفور، نظریه‌ای جامع دربارۀ دموکراسی داریم.[B] بدین‌گونه سعی کردیم توضیح دهیم چرا سوسیالیسم واقعاً موجود گرایش دارد تا از لحظۀ تروماتیک انتخابات، که موجب اتمیزاسیون جامعه می‌شود، دوری کند. اما راستش مشکل اصلی ما در اصل مربوط به ایجاد ارتباط با دنیای روان‌پزشکی است. اوضاع یوگسلاوی مانند دیگر کشورهای تحت سلطۀ سوسیالیسم روسیه نیست –  سرکوب سیاسی هیچ‌وقت از نوع سیاقی که کسی در دامنۀ روش‌های درمانی تجربه می‌کند، از تحلیل رفتار متقابل گرفته تا جیغ اولیه[3]، استفاده نکرده است. همۀ این کارهای احمقانه در لیبرالیسم مجاز شده است. [اکنون] همۀ این کارها در بطن روان‌پزشکی رسمی جا دارد و بنابراین از حمایت تأمین اجتماعی نیز برخوردار است. و آیا رسمی شدن شرط امکان‌پذیریِ نفسِ روان‌کاوی نیست؟ به هر حال، بدون وساطت نهاد تاًمین اجتماعی، پرداخت هزینۀ تحلیل‌گر برای تحلیل‌شونده غیرممکن است. با این همه برخی از روان‌پزشکان هم گاهی کارهایی مشابه روان‌کاوان انجام می‌دهند.

در حال حاضر با حداقل ده متخصص تماس برقرار کرده‌ایم – تازه این فقط در لیوبلیاناست، جمهوری‌های دیگر بماند – سعی کردیم جلسه‌ای تشکیل دهیم. نامه‌های زیادی دریافت کردیم – برای مثال، از یکی از روان‌پزشکان نظامی در زاگرب که بسیار به لاکان علاقه‌مند بود – که مشتاق بودند با ما کار کنند. چرا که نه؟ گام بعدی ما سازمان دادن یک گردهمایی به منظور ایجاد چیزی – تحت شروط خودمان - خواهد بود که شبیه یک پیوند اجتماعی تحلیلی [un lien social analytique] باشد. قلب [vif] پروبلماتیک ما در اینجا سکنا گزیده است؛ یکی از همکارانم از لیوبلیانا تأکید کرده که هرگز نباید بر «نارسیسیسم تلاش‌های بی‌حاصل» اصرار ورزید.[C] کل داستان همین است. این دقیقاً منطق کاری بود که ما انجام می‌دادیم: از آن رو که تلاش‌های ما بی‌حاصل است، چرا [این تلاش‌های بی‌حاصل را] وقف نارسیسیم آکادمیک نکنیم؟ همۀ ما این را می‌دانستیم که ضروری بود تا این منطق را رها کنیم، و هیچ‌گونه پنداری را حفظ نکنیم. سعی کردیم هر کاری که می‌توانیم انجام دهیم، اما به محض آن که اهمیت ستاندن اقدامات محکم فرا رسید، هر قسم از مقاومت‌ ما به مانیفست بدل شد، که وجه مشترک بزرگ آن، متاًسفانه به صورت عینی حقیقت دارد، و در بیانیه [اینطور] صورت یافته است «این پزشکان هیچ‌چیز دربارۀ نظریۀ لاکانی نمی‌دانند»، و در نتیجه شخص نباید با آنها هیچ کاری داشته باشد. روی هم رفته، آنچه که در روان‌شناسی کاربردی غالب است، صرفاً نسخۀ اصلاح‌شدۀ چیزی است که در روان‌کاوی به آن درمان پویا می‌گویند. این مشخصۀ بارز یوگسلاوی است که هیچ ارجاعی به روان‌پزشکی یا روان‌کاوی عمومی شوروی نمی‌دهد، و در عوض نویسندگان آمریکایی و آلمانی را، از قبیل شولتز هنکه[4] و اریکسون[5]، هم‌گذاری می‌کند. یکی از وجوه اصلی این وضعیت مربوط به این فاکت است که روان‌پزشکان گنجینۀ دانشِ روان را مبنی بر یک دانشِ داده‌محورِ عینی مطرح می‌کنند، که در دفترچۀ راهنما ارائه شده و عملاً در دسترس است. آنها کاملاً از بُعد بنیادین گذار[6] لاکانی بی‌خبرند، که همان لحظه‌ای است که تحلیل‌شوندگان خودشان باید توانا شوند، نه به نقل کردن نظریه‌ای از ‌سمپتوم‌های خود، بلکه به توضیح آن سمپتوم‌ها به روشی قابل انتقال. و آنها کاملاً از درک این [نکته] عاجزند که اول از همه مخاطب سمپتوم‌ها شخص تحلیل‌گر است. آنها قادر به پنداشتن دانش دیگری جز دانش عینی و فنی نیستند، و تماماً دربرابر تجزیه و تحلیل بی‌تفاوت‌اند. برای آنها، تحلیل‌‌شونده نظریۀ تحلیلی را از دفترچۀ راهنمای فنی یا می‌آموزد یا نمی‌آموزد؛ مطمئناً، همانطور که ساشا ناخ در فرانسه گفته، هر قدر تحلیل‌شونده کمتر فکر کند او [تحلیل‌گر] می‌داند، بهتر است. علاوه بر این، چون آنها دانش تحلیلی را حوزه‌ای از مراحل فنی فرض می‌کنند، هیچ ایده‌ای ندارند که چقدر این مهم است که سنت فرویدی را به خودی خود متمایز کنند. این وضعیتی اسفناک است، چون تنها چیزی که به آن اهمیت می‌دهند، آن چیزی است که مورد تایید قرار گرفته، خوب است و در عمل قابل استفاده؛ در فروید، در لاکان، در فلانی و بهمانی ...

لوران: وضعیت فعلی گروه شما چگونه است؟

ژیژک: موفقیت بزرگ ما این است که استقلال خودمان را حفظ کرده‌ایم – چون در کشورهای همسایۀ یوگسلاوی که در آنها سوسیالیسم واقعاً موجود حاکم است، دست‌یابی به پذیرش رسمی به منزلۀ یک گروه مستقل به شدت دشوار است. باید تدابیری می‌اندیشیدیم و به کار می‌گرفتیم، اما نهایتاً موفق شدیم: در نتیجه، [اکنون] ما توانایی انتشار کتاب، سازمان‌دهی گردهمایی‌های عمومی، کنفرانس، و غیره را داریم. برای نشریات خودمان کمک هزینه‌های دولتی دریافت می‌کنیم. در واقع، ما نشریه‌ای در حوزۀ مطالعات فروید منتشر می‌کنیم، آن هم به معنای دقیق کلمه‌اش، با نام رازپول[7]، که همزمان هم به «جنسیت» و هم به «انشعاب[8]» می‌پردازد. همچنین یک مجموعۀ کاملاً لاکانی را، با عنوان «آنالکتا[9]» منتشر کردیم، که بین دو تا چهار بار در سال چاپ می‌شود. تاکنون بیش از بیست شماره‌اش منتشر شده، آخرین آن ترجمۀ سمینار بیستم لاکان بود، کتاب پرفروشی که در عرض پنج ماه و نیم تمام شد. این دلگرم کننده است. با این همه، تا زمانی که نتوانیم با حلقه‌های روان‌پزشکان ارتباط برقرار کنیم هیچ دلیلی برای خوش‌بینی وجود ندارد.

لوران: هستۀ اصلی گروه شما چگونه شکل گرفت؟

ژیژک: این ساختار مثل هر سلسله مراتب خوب دیگری، سه‌گانه است: بخش اول، حلقۀ داخلی، «خالص‌ و ناب‌ترین»

[les ‘purs et durs’] آنهایی هستند که می‌توانند کتاب بنویسند، لاکانی‌های «حقیقی» - حدود ده نفر؛ بخش دوم، بیست نفر یا همین حدود انسان با تحصیلات متنوع که گرایشات لاکانی دارند؛ و در نهایت بخش سوم، اکثریتی که هر چند چندان موضع‌شان محکم نیست اما گرایش‌شان به لاکان متمایل است. برای اینکه به شما ایده‌ای بدهم که فعالیت ما در شهر کوچکی مثل لیوبلیانا با 250،000 نفر جمعیت به چه شکلی است، [ذکر همین نکته کافی است که] امسال، در دپارتمان فلسفه، من هر هفته دوره‌ای را برگزار می‌کردم که در آن، فصل به فصل، سمینار بیستم لاکان را برای حدود 250 نفر شرح می‌دادم. واضح است که عموم مشتاق‌اند. شاید این [اظهار نظرِ] متداولی باشد، اما به هر حال من به نسل جوان باور قلبی دارم، به آنهایی که هنوز دانشجو هستند. همچنین دلگرم‌کننده است که بدانید دانشجویان روان‌شناسی زیادی وجود دارند: این برای پیوند ما با کلینیک در سال‌های آتی اهمیت دارد. قانون موجود تا همین‌جا هم دست ما را خیلی باز گذاشته: برای اینکه بالينی شوید، لازم نیست پزشک شوید، بلکه باید تنها آموزشی در [رشتۀ] روان‌شناسی داشته باشد، یک دوره آموزش تخصصی بالینی در سال دوم تحصیلی خود.

لوران: در این گروه، چند نفر از شما روان‌کاوی انجام داده‌اید؟

ژیژک: تعداد کمی، اما برخی از آنها این کار را، غالباً به دلایل شخصی پیش از لاکانی شدن انجام داده‌اند.

لوران: آخرین کنفرانس شما چه بود؟

ژیژک: یک گردهمایی با موضوع فمینیسم در مارس 1986 بود. در اسلوونی، فمینیسم نمایان‌گر گرایشی قوی در برخی است که می‌خواند با استفاده از نوشته‌های لوس ایریگاری با لاکان مخالفت کنند. ما با صبر و شکیبایی، توانستیم تعدادی مثال از تفسیر اتو واینینگر[10]، [در کتاب] جنسیت و شخصیت [D] ‌پیدا کنیم، کسی که نظریه‌های ضد فمینیستی و ضد یهودی‌اش نقش سرنوشت‌سازی در اسلوونی و سراسر اروپا مابین دو جنگ‌‌جهانی ایفا کرده‌اند. همچنین با بررسی سنت نویسندگان زن داستان‌های کارآگاهی، خاصه سبک پاتریشا های‌اسمیت[11] و مقولۀ نه‌-همه [pas-tout] در رمان حکم محرز[12]، از روت رندل[13]، کلی مثال درباب رمان‌های کارآگاهی پیدا کردیم که در آن به رغم این‌ که اولش این تصور را بوجود می‌آورند که در جهانی بسته به سر می‌بریم که تقدیر بر آن حاکم است، اما بعدش حادث بودن رادیکال فرآیند تاریخی را نمایان می‌کنند. این نمونه‌ها بدین‌سان به ما اجازه می‌دهند تا فرمول «زن وجود ندارد» یا حتی «تاریخ وجود ندارد» را توضیح دهیم. اکنون، در جنبش فمینیستی، شعار این خواهد بود که زن، برای رهایی خود، باید ابتدا اقرار کند که وجود ندارد! شوخی می‌کنم، ولی با این وجود، توضیح این نکته از اهمیت زیادی برخوردار است که اختگی نشان‌گر این نیست که مرد دارای آن است و زن نیست، بلکه نفس حضور فالوس، تجسم فقدان است. ویژگی ما این است که همیشه از نمونه‌های ملموس استفاده می‌کنیم - مثل اپراهای موتسارت یا فیلم‌های هیچکاک، نه تنها برای اهداف آموزشی بلکه همچنین برای کیف [jouissance] خودمان.

 

این مقاله ترجمه‌ای است از فصل اول کتاب:

Slavoj Žižek, Interrogating the Real, Edited by Rex Butler and Scott Stephens, London: Routledge, 2005

 

 

یادداشت‌ها:

این مصاحبه نخستین‌ بار در جلد 39 (1986-7) نشریۀ Ornicar? صفحۀ 18-115 منتشر شده است. ترجمه‌اش از ماست. این [مصاحبه] ممکن است بیشتر به منزلۀ یک جایگزین برای تاًملات ژیژک در کتاب گفت‌و‌گوهایی با ژیژک، از او و گلین دالی (Conversations with Žižek, London, Polity, 2004, pp. 36–9) خوانش شود، که کاملاً [رویکرد] اشتباهی است.

 

 

A. ژیژک در اینجا به نوع کمونیستم خاص یوگوسلاوی ارجاع می‌دهد، که نه توسط سرکوب مستقیم، بلکه با «مدارای سرکوب‌گرانۀ» حزب که پیشا‌پیش از خود انتقاد می‌کرد مشخصه یافته بود. در باب این [موضوع] به این مصاحبه بنگرید:

Žižek and Renata Salecl, ‘Lacan in Slovenia’, Radical Philosophy 58 Summer 1991, pp. 25–31 [eds].

B. Claude Lefort, L’Invention démocratique: Les limites de la domination totalitaire, Paris, Librarie Arthème Fayard, 1981 [eds].

C. See Jacques Lacan, ‘The Subversion of the Subject and the Dialectic of Desire’, in Écrits: The First Complete Edition in English, trans. Bruce Fink, New York and London, W. W. Norton, 2006, p. 700 [eds].

D. Otto Weininger, Sex and Character, London, William Heinemann, 1906 [eds].

 

 

 

 


1. pascal bonitzer

2. Michel Chion

3. تعریف پزشکی از «جیغ اولیه» بر این اساس است: نوعی روان‌درمانی که روان‌رنجور در طی آن تجربه‌ای تروماتیک در گذشته خود را، خصوصاً آن تجربه‌ای که متعلق به دوران کودکی او بوده، به یاد می‌آورد و آنها را از طریق فریاد‌های بی‌حد و حصر، ابراز می‌کند.

 

4. Harald Schultz-Hencke

5. Milton H. Erickson

6. passe «گذار» یا «پاس کردن» به فرآیندی اشاره دارد که در آن سوژه، روان‌کاوی‌اش به پایان رسیده است. در روان‌کاوی رایج فرویدی این فرآیند حدوداً 50 دقیقه بوده، اما لاکان مدت این فرآیند را تابع نظر خود روان‌کاو می‌سازد. این آزمون برای خود روان‌کاوان نیز وجود داشته و موفقیت در این مرحله است که آنها را از تحلیل‌شوندگان دیروز به روان‌کاوان امروز بدل می‌سازد.

7.Razpol

8. division

9. Analecta

10. Otto Weininger

11. Patricia Highsmith

12. A Judgement in Stone

13. Ruth Rendell

 

 

نقل مطالب با ذکر نشانی سایت مجاز است.