مقدمۀ مترجم: کرونا به بازارِ تفکر و تفلسف نیز سرایت و از همان ابتدا، به مقالات، سخنرانیها و حتی کتبی نفوذ کرد. گفتگوی پیشِ رو مربوط به حدود سه ماه اول فراگیری بحران(در آلمان) است. اولیویا میشرلیچ شونهر به ارتباط بحران کرونا با چیزی میپردازد که خود، نامش را بحرانِ عدمِ قطعیت می نهد. میشرلیچ، هر چند گذرا، بر نکتۀ حساسی انگشت مینهد؛ چه در پسِ نگاه محافظهکار و چه نگاه لیبرال، تمنای جستجوی یک کلان روایتِ ستبر و قطعیتبخش برای توضیح بحرانِ آوردۀ پاندمی موج میزند. اما نکتهای که شاید وزنِ فلسفی بیشتری دارد، تصورِ ما از قطعیت و یقین است. باز سقراط از خانه خارج و راهیِ پسکوچههای شهر میشود. سقراط بهیاریِ شیوۀ آیرونیک تفکرش، دو وجه را مدام در مکالماتش نیرو میدهد: با تلالویی برقآسا طرفِ مقابلش را میخکوب و بلکه مفتون (پرسشی) میکند و از سویی با شجاعت بهسوی نادانستگی و عدمقطعیت راهش میبرد. میشرلیچ معتقدست افسونِ عقلِ ابزاری و علمی که قرارست نجاتمان دهد، چشم ما را به قابلیتهای نهفته در مواجه با عدم قطعیت کور کرده است. با آنکه مطمح نظر متن پرداختی انتقادی در قالب الهیات سیاسی به بحران حالحاضر است از آنجا که متن گفتگویی شفاهی میان مصاحبهکننده یا فیلسوف میباشد ماهیتی التقاطی به خود گرفته است. واژههایی در متن هستند که طنین نوشتههای هایدگر را به ذهن تداعی میکنند و یا از سنت نو رواقی و برخاسته از نوشتههای امثال پیر ادو[1] میآیند.
***
اولیویا میشرلیچ شونهر، انگشت نقد بر درماندگی روحی مینهد که از پیِ بحران کرونا دامانِ کلیساها را گرفت. او در این گفتگو عنوان میدارد که اهتمامی برای به دستدادن تفسیری مسیحی از این بحران شکل نگرفته است و وقت آنست که کلیساها تأمل و تحملِ عدمقطعیت را سرلوحۀ کارشان قرار دهند. در انجمنهای مذهبی بگومگوهایی بهگوش میرسد. بدگمانیهایی دو سویه: هر کس بهعنوان یک مسیحی از رهبری کلیسا در آلمان انتقاد میکند، بیدرنگ یک بنیادگرا محسوب میشود یا در رستۀ افسانهسرایانِ تئوری توطئه پرتاب میشود. و بالعکس، هر کس لب تر کند که ناقوسها برای دانشمندان و ویروسشناسان بهصدا درآمده است و ایمان را نمیتوان فقط در اتاقهای کلیسا حبس کرد، مخالف آزادی مذهب قلمداد میگردد. گوشِ اولیویا میشرلیچ از دو طرف این جنجال پُرست. میشرلیچ معتقد است که بحرانِ روحیِ نهفته در پاندمی ابداً جدی گرفته نشده است.
اولیویا میشرلیچ -شونهر در سال ۱۹۷۳ متولد شد و پژوهش هابیلیتاسیون را بهپایان رسانده است. وی نوۀ دکتر و روانکاو مشهورِ آلمان، الکساندر میشرلیچ[2] است و در دانشگاه کلیسایی یسوعیان مونیخ[3]، فلسفه و انسانشناسی فلسفی تدریس میکند.
آندریاس ماین: خانم میشرلیچ -شونهر، قبل از اینکه نگاهی دقیق به مناقشات در کلیساها بیندازیم، باید به گذشته نگاه کنیم. شما پیشاپیش به من گفتید که چندین مرحله از واکنش کلیساها به بحران کرونا قابلِ شناسایی است. به نظر شما، ویژگی مرحلۀ یک چیست؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: درست است. به عقیدۀ من، راحت میتوان بین سه مرحله تفاوت قائل شد. ویژگی برجستۀ مرحلۀ اول این بود که ما چیزی نشنیدیم جز سکوتی سنگین. هنوز بهیاد دارم که (در ماههای اول بحران) صدراعظم (مرکل) اعلام کرد که عید پاک، که بهطور سنتی یک جشنواره خانوادگی است، باید امسال بهدلیل شرایط لغو گردد، و من هیچ بیانیهای از سوی کلیسا مبنی بر اینکه آیا عید پاک واقعاً یک جشن خانوادگی است، ندیدم. نه اعتراضی، نه مخالفتی. همچنین بحث عمدهای در مورد چالش پر دردسر تریاژ[4] وجود داشت و آنجا نیز چیزی از کلیسا شنیده نشد. من مرحلۀ اول را اینگونه توصیف میکنم، مرحلهای که در آن کلیسا به کل رأیی نداشت.
به نظر من، این امر زمانی تغییر کرد که مسلمانان در آستانۀ ماه رمضان به دادگاه قانون اساسی فدرال متوسل شدند و به این واقعیت که هیچ مراسم دینیای قابل برگزاری نیست، اعتراض نمودند. سپس دادگاه قانون اساسی فدرال، بهطرز حیرتانگیزی، رأی نمایندگان مسلمانان را درست تشخیص داد و ادعا نمود: بله، ممنوعیت کلی و فراگیر ملی امورِ عبادی دیگر برجا نیست. خدمات عبادی باید با توجه به شرایط و بررسیِ موردیِ نمونههای فردی برگزار شود. سپس اتفاق جدیدی افتاد.
ماین: خوب آن فاز اول بود، همان سکوت بلند. مایکل ولفسون[5] مورخ یهودی نیز روز دوشنبه در این برنامه حضور داشت و همین نکته را تشخیص داد. اما مهمتر از همه، انتقاد ولفسون این بود که پاندمی بهطرزی جدی به عنوان یک چالش الهیاتی پذیرفته نشده است. آیا ممکن است این واکنش اولیه، این سکوت بلند، که مشاهده نمودهاید را بیشتر توضیح دهید؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: من مرحلۀ اول را تجلّی درماندگی[6] میبینم - درماندگیای که ارتباط زیادی با این واقعیت دارد که انگارۀ سنتیای که بتوان با آن از پاندمی خوانشی تولوژیک نمود دیگر پاسخگو نیست: (همان انگارۀ سنتیِ) عذاب الهی[7]. من فکر میکنم عموم مردم دیگر متقاعد شدهاند که از طریق این انگاره نمیتوان پاندمی را توضیح داد. من (حتی) فکر میکنم خود نمایندگان کلیسا نیز (این بی کفایتی) را پذیرفتهاند. حتی به نظرم محافل محافظهکار هم از این گفتمان فاصله گرفتهاند. سپس پاندمی ما را فراگرفت و دیگر کلانروایت عذاب الهی نیز وجود نداشت و لامحاله سکوت کردیم.
ماین : اما این درماندگی قابلدرک است، چه همۀ ما درمانده بودیم.
اولیویا میشرلیچ -شونهر: بله درست است. نقدِ من به درماندگی نیست. برعکس، من فکر میکنم: درماندگی قابلفهم است، پاندمی همۀ ما را در معرض فرآیندهایی قرار داد که توان کنترلشان را نداریم؛ که نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم - حتی آنها را بهدرستی نمیفهمیم - و همزمان اصلاً و ابداً برای رفاه ما تره خورد نمیکند.
آنچه تجربه میکنیم اینست که (با وجود پاندمی) رفاه فردی ما، چه زنده بمانیم و چه نمانیم، خواه شغل و پیشۀ ما به بادِ فنا برود یا نه، اصلاً اهمیتی ندارد، و من این درماندگی را درک میکنم. نقدِ من بر رویکرد قالب به این استیصال است و من این واکنش را مسئلهدار میدانم؛ نگرش کلیساها - از هر دو طرف، چه از سوی لیبرالها و چه از طرف محافظهکاران. من فکر میکنم در مرحلۀ دوم این مسئله بهخوبی رویتپذیر میشود.
ماین: مشخصۀ این مرحله کدام است؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: وقتی ممنوعیت خدمات مذهبی در سراسر کشور برداشته شد، هر دو جریان کلیسا بهزبان آمدند: از یکسو، موضع لیبرال که وا داد و هرگونه تحلیل بحران و نیز چگونگی مقابله با بحران را به استانداردهای واکنش در برابر آن، علوم طبیعی، پزشکی و فناوری سپرد و مدعی شد: ما اکنون و در این شرایط میخواهیم خدمات مذهبی را با توجه به این استانداردها بهپا داریم، اکنون وقتش رسیده که خدمات کلیسا را به گونهای سازمان دهیم - در یک فاصله معقول، با تعداد محدودی شرکتکننده و غیره - تا این امکان وجود داشته باشد و دستورات علوم طبیعی و پزشکی را رعایت کنیم...
ماین: اما مگر کاری جز این هم ممکن بود؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: بله من هم قبول دارم. من هم همینطور میبینم و حتی میگویم که (رویکرد) طیف لیبرال-عملگرا[8] خیلی هم موجه است - مهمترین مساله همین توجیه است که میتوان مراسم کلیسا را دوباره به اینترتیب سر و سامان داد بدون اینکه مردم را در معرض خطر قرار گیرند، بدون افزایش نقاط خطر کرونا در مراسم کلیسا. مهمترین پیام جبهۀ لیبرال اینست که آنها مراقب تکتک افراد هستند، از افراد نیازمند مراقبت میکنند، و در نیتشان یک تعهد فوقالعاده خیرخواهانه وجود دارد. همۀ این تلاشها قابلتوجه هستند. کارهای زیادی کردند و من همه را به اعتبار طرف لیبرال میگذارم.
ماین : و حالا "اما"؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: بهنظر من، "اما" در این واقعیت نهفته است که این استیصال، درماندگی عملی نیست، درماندگی خیرخواهانه هم نیست، بلکه یک درماندگی معنوی[9] است. با سپردن خود به مديريت علمي-فني بحران[10]، اين واقعيت را پنهان ميكنيم كه تنشهايي در مديريت فني-علمي بحران با اموری مانند ايمان و توكل به خدا وجود دارد. این مسائل را بهراحتی به زیر فرش جارو میکنیم. هیچ تلاشی برای تفسیری مسیحی یا تعبیر معنوی از این بحران وجود ندارد. این سوالات پرسیده نمیشوند و بهراحتی به فراموشی سپرده میشوند. من فکر میکنم این مسئله که میتوانید بهمعنای خاصی بگویید: ما کلانروایت سنتی عذاب الهی را داشتیم، و دیگر به آن اعتقادی نداریم بسیار مشکل آفرین است.
ماین: مگر شما دارید؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: من هم ندارم. آنچه اکنون در جبهۀ لیبرال اتفاق میافتد در واقع همچنان جهد در یافتن یک کلانروایت[11] است. اما جای کلانروایتِ عذاب الهی را، کلانروایت موفقیت علمی-فنی[12] گرفته است: ما میتوانیم این بحران را بهلحاظ علمی و فنی مدیریت کنیم، میتوانیم آنرا کنترل کنیم: ما اکنون از هوش مصنوعی برخورداریم که میتواند دقیقاً به ما بگوید که همهگیری چگونه ظاهر میشود و سوالاتی از این دست.
ماین: آیا دارید جانب کسانی را میگیرید که در واتیکان کلاههای کاردینالی به سر مینهند؟ همان پیر و پاتالهایی که خودتان آنها را میشناسید، مثلاً کاردینال مولر[13]؟ منظورم کسانی است که صراحتاً از تئوریهای توطئه نگفتند تا مبادا برچسب ضدآمریکایی، ضد یهود یا ضد سرمایهداری نخورند، اما مشخصاً پشتشان به تئوریهای توطئه[14] گرمست. آیا شما با اینان همدلید؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: اتفاقاً من هم میگویم که گروه دوم پارلمانی در این مرحله دوم، همین محافظهکاران هستند. در مورد محافظهکاران جالب این است که آنها نیز دیگر به روایت عذاب الهی اعتماد ندارند - اما بهنوعی هنوز هم در جستجوی کلانروایتند. آنها عذاب الهی را برنمیتابند بلکه با جمبل و جادو - یک تئوری توطئه را با شعبده از کلاهشان بیرون میآورند و میگویند: در اینجا برخی از نیروهای تاریک شر وجود دارند که موجودیت ما را به خطر میاندازند. تهدیدی ما را دربر گرفته است و این تهدید ناشی از نیروهای تاریکی است که در صورت بروز شک و تردید بحران کرونا را سبب شدهاند و همین نیروها پاندمی را برای تسلیمشدن مردم به جانشان انداختهاند.
این البته به هماناندازه فاجعهبار است: در اینجا نیز (احساس) ناامنی خود فرد، ماهیت مشکوک وضعیت، امر روحانی، تجلی[15]، تجربهای که اکنون از سر میگذرانیم - لگدمال میشود. ما توطئۀ نیروهای تاریک را داریم. عدمقطعیت دقیقاً همانگونه فراموش میشود که وقتی نگرۀ فنی-علمی را با تمام وجود میپذیریم و میگوییم: علم کارش را بلد است. معنایش این است که در هر دو مورد عدماطمینان باد هوا شده است.
ماین: بنابراین، بهعنوان یک فیلسوف، توصیه میکنید که به ناامنی، تجلی -شما خود این کلمه کلیدی را ذکر کردید- اجازۀ بروز دهیم و نه به ایدئولوژیهایی مانند این -شما احتمالاً آنرا ایدئولوژی مینامید چون کارشان پسراندن است؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: بله، دقیقاً. صادقانه بگویم، عدماطمینان در سنت یهود-مسیحی همیشه مرا شگفتزده کرده است، عدماطمینان حتی در سطحِ جلوگیری از اشتباهات خود، (و نتیجتاً) تأمل در آنها و بردباری در برابرشان. به عهد عتیق فکر کنید: همیشه گفته میشود که یهودیان فقط خرابکاری بهبار میآورند. این (نگاه) عالیست.
در عهد جدید عیسی خودش را فقط دلمشغول بازندهها، مجرمان و افرادی از این دست میکند و (رفتاری که) همیشه ستوده شده است: ما سرشار از تزلزل و ناامنی هستیم، ما دقیقاً نمیدانیم که کل کار چگونه باید انجام شود و در این تاریکی به دیوار دست میساییم. و این همانچیزی است که منرا جذب این سنتها میکند. این مایۀ تأسف است که هر دو جبهۀ لیبرال و محافظهکار، این (پتانسیل) را پس میزنند. بهجای اینکه این سنت را بکاوند و بگویند: ببینید ما سنتی داریم که ما را قادر به اندیشیدن به عدمقطعیت میکند و حتی میتوانیم عدمقطعیت را تاب آوریم. (در این سنت) ما همچنین چیزی برای ارائه به جامعۀ سکولار داریم. خوشبینی تکنیکیمان بیش از حد است، اعتماد بیش از حد به تفسیر علمی داریم. در این سنتها ما چیزی برای ارائه داریم، با اتکا بدین سنن میتوانیم سوالاتی بپرسیم و حتی میتوانیم به درد دیگری آگاهی یابیم، اما اینهمه تنها وقتی فرصت تحقق مییابد که ما روشنگریِ کور را کنار نهیم.
به نظر من مرحلۀ سوم در حالحاضر در حال رخدادن است: مثلاً وقتی میبینم که مردم در خیابان نشستهاند و مراقبۀ سیاسی میکنند: هرچند این اشکال هنوز خام هستند. من از آنها فاصله دارم، اما با علاقه آنرا تماشا میکنم زیرا بهنظر میرسد دارند چیزی را نشان میدهند؛ و از پس آن ملاحظاتی به ذهن آدم میرسد: مثلاً اینکه آیا این کنشها اشکالی از رهایی را در بر دارند، یا اینکه آیا کلیساها از نظر سیستمی به کل محلی از اعراب دارند؟ و چرا همیشه و برای همهچیز پاسخی در آستین داشتهاند و اینکه آیا بهتر نیست که در عوض سعی کنند مجالی برای طرح سوال فراچنگ آرند. هم اینجاست که باید سقراط را بهخاطر آورد: سقراط در واقع الگویی برای نحوۀ عملکرد مناسب در شرایطیست که قطعیتی وجود ندارد. همان سقراطی که مدعیست میداند که چیزی نمیداند. او از دو تصویر برای توصیف آنچه که انجام میدهد بهره میبرد: از یک طرف، پرتویی الکتریکی[16] و از سوی دیگرتصویرِ ماما. بدینترتیب که همچون پرتویی الکتریکی، شخصی را که برای مدت کوتاهی او را لمس میکند بیحس میکند و در نتیجه این فرصت را به او میدهد که کمی عقب بنشیند و پاسخهای خیلی ساده را به پرسش بگیرد. اما این شیوه در مورد خاص ما میتواند به این معنی باشد: معتقدین بهعنوان اشعههای الکتریکی میتوانند بپرسند: در مورد بحران کرونا چطور؟ آیا واقعاً فقط میتوانیم این بحران را از نظر علمی توضیح دهیم؟ آیا پای چیزهای کاملاً متفاوتی وسط کشیده نمیشود؟
آیا پای اقتصاد جهانی، روش نگهداری حیوانات، شکل فناوری جدید وسط کشیده نمیشود؟ همۀ اینها به تعدیل بحران کمک میکند تا این بحران به شکل کنونیِ آن گسترش یابد، آنهم در تمام دنیا و در زمانی ناچیز. این امکان، پیش از این جهانیسازی شدید اقتصادی وجود نداشت. حتی بدون فناوری دیجیتال نیز نمیتوانستیم بحران را از این طریق تحلیل کنیم.
حاصلش این میشود: معتقدین به عنوان پرتوهای الکتریکی میتوانند سوالاتی را مطرح کنند. این (اتفاق) در واقع چیست؟ آیا ما بحران را بهدرستی تحلیل میکنیم؟ یا فقط یک فاجعۀ طبیعی است -آیا این همزمان چیز دیگری نیست؟ و اگر متفاوت باشد، اگر جنبههای مختلفی داشته باشد، عدمقطعیت میتواند در ابتدا حتی بیشتر شود زیرا ما دیگر نمیدانیم. پس ما دیگر یک سیستم توضیح واضحات نداریم، بلکه در سیستمهای مختلف توضیحی دست و پا میزنیم، و میتوانیم با پرسش از خود روبرو شویم: ما انسانها چه کسانی هستیم؟ در حالحاضر با چه واقعیتی روبرو هستیم؟
ماین: اما قبل از اینکه اکنون با جهانیسازی در پشت ویروس کرونا مبارزه کنم، برای مقابله کمّی با آن و همچنین دادن وکالت شیطان، ترجیح میدهم گفتگوهای الکساندر ککوله[17] و کریستین درستن[18] را گوش کنم و خودم را برای این آماده کنم که چگونه میتوان از مبتلاشدن به ویروس در مرحلۀ بعدیِ همهگیری جلوگیری کرد. بنابراین: آیا این یک اتصال کوتاه بیولوژیکی دور و بر من است؟ یا که صرفاً روشی منطقی دفاع در مقابل یک پدیده است؟
اولیویا میشرلیچ -شونهر: بله، صادقانه بگویم، من نمیخواهم این دو را به جان هم بیندازم. من فکر میکنم بحث و جدل علیه علم هیچ حاصلی نخواهد داشت، و خبط خواهد بود. ما میتوانیم از علوم طبیعی بهخاطر دستاوردهایی که با توجه به امکان ابتلا به ویروس به ما میدهد، و همچنین به خاطر امنیتی که حاصل کردهایم سپاسگزار باشیم. من (فقط) اینرا میگویم که اگر علوم طبیعی را تنها رایزن سیاسیمان قرار دهیم، بسیار خطرناک است، زیرا در اینصورت انگار نه انگار مسئله وجوه دیگری هم دارد؛ و در پاسخ به سوال شما: البته که خوب است که خودمان را در برابر اشکال مختلف عفونت محافظت کنیم، مهم است که بدانیم چگونه میتوانیم خود را در برابر عفونت محافظت کنیم. واضح است که این مساله اهمیت بالایی دارد. اما اگر تمام هم و غممان حفظ بقا باشد هرگز وجوه دیگر مساله را نخواهیم دید. (مثلاً) پرسش از زندگی نیک. اینجاست که مسئله کمی پیچیده میشود.
چنانچه دغدغهمان فقط و فقط بقا باشد برآوردی از دیگر هزینهها نخواهیم داشت. (مثلاً) در نظر بگیرید در خانوادهای تک سرپرست(در شرایط همهگیری) ، پدر یا مادری را که ناگهان در آپارتمان دو اتاقهاش با سه فرزندش تنها مانده است و نه میداند چگونه باید زندگی کند و نه میداند چگونه میتواند به خوبی از فرزندان خود مراقبت کند: این دست پرسشها برای مدتی طولانی نادیده گرفته شدهاند.
ما بهویژه رنج گروههای بهاصطلاح آسیبپذیر را که بهطور ناگهانی خانهنشین شدند و هفتهها کسی را نمیدیدند، بهفراموشی سپردیم- مادرم ۸۰ سالگی خود را بهتنهایی جشن گرفت. من دوستی را میشناسم که مادرشوهرش در تنهایی مرد. اگر دغدغۀ ما صرف بقا باشد، هرگز زبانی برای بیان این رنجها نخواهیم داشت.
ماین: خانههای سالمندانی که اکنون فقط دو روز در هفته مجاز به گشایش هستند؛ و مدیران باید آنچه را که از وزارتخانهها میآید - به منظور محافظت از مردم - اجرا کنند.
اولیویا میشرلیچ -شونهر: بله. دقیقاً.
ماین: البته احتمالاً هدفشان حفاظت از جان مردم است. (شخصاً معتقدم) حل این تعارضات چندان ساده هم نیست.
اولیویا میشرلیچ -شونهر: نه، دقیقاً! منهم بهدنبال ایجاد نزاع میان بقا و زندگی نیک نیستم. اما از طرفی برعکسش را هم نمیخواهم. یعنی نمیخواهم با فداکردن زندگی نیک دو دستی به بقا بچسبم. چون میدانم بعدش چه مصیبتی میشود. چشم باز میکنیم و هزاران وجه را میبینیم که مورد غفلت واقع شدهاند؛ و سپس درمیمانیم. ما نمیتوانیم با نادیدهگرفتن برخی از جنبهها، خود را به کوری بزنیم و در عینحال بخواهیم در مقابل رنجی که متحمل میشویم مصون بمانیم و با این درماندگی مقابله کنیم؛ و همین مرا به نکته دوم میرساند: من گفتم سقراط یک پرتوی الکتریکی و یک ماما است. و من فکر میکنم این جنبۀ دوم یعنی ماما بودن نیز بسیار مهم است. من معتقدم معتقدان (مسیحی) تنها آنگاه میتوانند به معنای سقراطیکلمه مامایی کنند که در پی پاسخهای خیلی عجولانهبودن و حمایت از زندگی با پرداخت هزینههای سهمگین را به چالش بگیرند. چنین فعالیتی برای سقراط معنایی جز (حصول) قابلیت قضاوت ندارد. بدینمعنا که نه تنها یکجانبهنگری را کناری مینهد بلکه به دیدگاه بسیط و قضاوتی هوشمندانه از یک وضعیت، با همۀ بالا و پایینهایش و در همۀ وجوهش نایل میآید.
شاید فقط با کنارگذاشتن پاسخهای عجولانه است که میتوانیم تجارب معنوی نیز حاصل کنیم. حالا چه این تجارب تجربۀ نیستی باشد چه تجربۀ مکاشفه. اما در هر حال میتوانند راه را برای تجارب کاملاً غیرمنتظرۀ روحانی باز کنند. به نظر خیلیها شاید این تجربه خیلی کوچک و پیشپا افتاده بیاید که ما صبح روی بالکن میایستیم و ناگهان صدای پرندگان آوازخوانی را میشنویم که مدتهاست آن را نمیشنیدیم (اما اینطور نیست). میتوانیم خود را نسبت به این موضوع حساس کنیم و دوباره باز شویم. شما نمیتوانید این تجارب را آگاهانه از سر بگیرید، آنها (فقط) ممکن است برای شما اتفاق بیفتد.
ماین: ما دوست داریم ویتامینها را از داروخانهها یا فروشگاههای آنلاین خریداری کنیم تا سیستم ایمنی بدن خود را تقویت کنیم، با اینحال میدانیم که دانش (ناقص) کنونی ما به ما میگوید این کار ممکن است هیچ فایدهای نداشته باشد. در سنتهای دینی چه چیزهایی وجود دارد که بتواند دفاع ما را تقویت کند و به ایمنسازی کمک کند؟ البته (واقفم که) این یک ابزارسازی بسیار وخیم (از دین) است...
اولیویا میشرلیچ -شونهر: من فکر میکنم این یک سوال جالب است: آیا چیزی بهعنوان کمک معنوی به سیستم ایمنی بدن وجود دارد؟ اگر بنا را براین بگذاریم که این بحران فقط یک بحران بیولوژیکی نیست، بلکه در واقع یک نگرش کلی است، یعنی اگر بپذیریم که نه تنها از نظر جسمی، بلکه از نظر روحی و معنوی نیز با مشکل روبرو هستیم، پس باید در همۀ ابعاد در برابر این بحران مقاومت کنیم.شاید تمرینات معنوی بتواند به ما کمک کند تا کسب آرامش[19] کنیم، و ترسهایی را از کنار بزنیم، نه آنکه همیشه فقط تاریکی را ببینیم، ترس را ببینیم؛ و شاید آنوقت چیزهای جدیدی هم کشف کردیم. ما ممکن است این تجربه را داشته باشیم که حتی دیگر نمیخواهیم به آن زندگی سابقی برگردیم که اینقدر ما را فلج کرده است، زیرا ناگهان متوجه شدیم که: خوب، ما سالها سگدو زدیم، فقط تلاش کردیم. برای چی؟ برای هیچ و پوچ.
بنابراین من فکر میکنم که چنین اشکالی از هوشیاری[20]، گوشسپردن، همچنین گوشدادن به خودمان، گوشدادن به دیگری راهگشا هستند. من معتقدم که میتوانیم دفاع شخصیای بسازیم که فقط ماهیت فیزیکی ندارد. اما دلیلی نمیبینم آن را در معاندت با امور فیزیکی قرار دهم.
[2] Alexander Mitscherlich
از برجسته ترین روانشناسان سده بیستم در آلمان بود که در پیوند با مکتب فرانکفورت موجد نگاهی جدید در پی نگاه فرویدی در آلمان شد. الکساندر به همراه همسر خود مارگارت میشرلیچ کتاب نافذ ناتوانی مویه کردن را در سال ۱۹۶۷ چاپ کردند که تاثیر عمیقی بر خوانش انتقادی پس از جنگ داشت.
[3] Hochschule der Jesuiten
[4] تریاژ اصطلاحی پزشکی است که بهویژه در جنگ و زلزله و غیره بهکار بسته میشود. تریاژ بدین معناست که به سبب اضطراریبودن شرایط میتوان بیماران را اولویتبندی کرد. این تقسیمبندی معمولاً سه تایی است: - درمانناپذیر - صعبالعلاج - زود درمان و متضمن دادن ارجحیت به دستۀ سوم است.
[8] liberal-pragmatische Seite
[9] spirituelle Hilflosigkeit
[10] wissenschaftlich-technischen Krisenbewältigung
[12] Wissenschaftlich-Technischer Erfolg
[14] Weltverschwörungstheorie
[16] در رساله منو در وصف سقراط چنین میآید که او مانند ماهیاژدری تخت دریا است. در متن از واژۀ نارکه (که ریشۀ اصطلاحاتی چون نارکوتیک است و معنای منگ دارد) استفاده میشود. تو گویی هر کسی که به او نزدیک شود بیحس میگردد: مثل پرتویی الکتریکی.